سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بیازماى تا دشمن آن گردى ، [ و بعضى این جمله را از رسول خدا ( ص ) روایت کرده‏اند : و آنچه تأیید مى‏کند از سخنان امیر مؤمنان ( ع ) است روایت ثعلب از ابن اعرابى است که مأمون گفت : اگر على ( ع ) نگفته بود « اخبر تقله » مى‏گفتم « أقله تخبر » . ] [نهج البلاغه]
انا مجنون الحسین علیه السلام
درباره



انا مجنون الحسین علیه السلام

وضعیت من در یاهـو
مجنون الحسین(ع)
حسین (ع) به ما آموخت چگونه به اصول گردن نهیم و چگونه پاسداری کنیم . و به ما آموخت چگونه عقیده را مقدس بداریم و چگونه از آن به دفاع برخیزیم. و...
آهنگ وبلاگ

مراسم شام شهادت امام رضا(ع)
     بخش اول(اکبری).....................................
     بخش دوم(مختاری - طهماسبپور)..............
     بخش سوم(طهماسبپور)..........................
     بخش چهارم(اکبری -مختاری)...................
     بخش پنجم(اکبری-مختاری-طهماسبپور).....
     بخش ششم(اکبری-مختاری-طهماسبپور)..


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مجنون الحسین(ع) 86/12/20:: 10:16 عصر     |     () نظر

   امام رضا علیه السلام در مدینه، پس از امامت 

مدت امامت حضرت رضا علیه السلام  حدود 20 سال طول کشید، که 17 سال آن در مدینه و سه سال آخر آن در خراسان گذشت.

امام رضا علیه السلام در مدینه، پس از شهادت پدر، امامت بر مردم را بر عهده گرفت، و به رسیدگى امور پرداخت، شاگردان پدر را به دور خودش جمع کرد، و به تدریس و تکمیل حوزه علمیه جدش امام صادق علیه السلام پرداخت و در این راستا گام هاى بزرگ و استوارى برداشت.

موقعیت امام رضا علیه السلام در مدینه، همه علما و شخصیت هاى سیاسى و اجتماعى حجاز را تحت الشعاع خود ساخت، مردم آن بزرگوار را در همه شؤون مادى و معنوى، مرجع و پناه خود مى دانستند، و نور وجود او چون خورشیدى بر قلب ها مى تابید، و تاریکی ها را از نظرات گوناگون روشن مى ساخت.

آن حضرت براى رفع مشکلات اجتماعى، فرهنگى و سیاسى مردم، در همه امور دخالت مىکرد، و در متن جامعه قرار داشت، و در امور و مسائل مختلف اجتماعى هرگز لحظه اى بىتفاوت نزیست، به ویژه در دو بعد فرهنگى و سیاسى، تلاش فراوان داشت، آن بزرگوار در گفتگویى با مأمون در خراسان فرمود:

و ما زادنى هذا الامر الذى دخلت فیه، فى النعمة عندى شیئاً و لقد کنت بالمدینة و کتابى ینفذ فى المشرق و المغرب، و لقد کنت ارکب حمارى، و امرّ سکک المدینه، و ما بها اعزّمنّى، و ما کان بها احد یسألنى حاجة یمکننى قضاؤها له الاّ قضیتها له:

«این که من در اینجا (خراسان) به عنوان ولى عهد، شده‌ام از نظر من هیچگونه بر موقعیت من افزوده نشده است، من در مدینه در موقعیتى بودم که نامه‌ام به مشرق و مغرب مى رفت (دست خطم را در همه جا مىخواندند) بر مرکب خود سوار مىشدم، و در راه‌هاى مدینه عبور مى کردم، هیچ کس در آنجا عزیزتر از من نبود، و هر کسى حاجتى داشت و آن را از من مىطلبید، تا حد توان نیازهاى نیازمندان را تأمین مى کردم.»

  موضعگیرى امام رضا علیه السلام در برابر هارون 

پس از شهادت امام کاظم علیه السلام که در سال 183 هـ ق رخ داد، آغاز امامت حضرت رضا علیه السلام شروع شد، و با توجه به این که هارون (پنجمین خلیفه عباسى) در سال 193 از دنیا رفت، ده سال از امامت حضرت رضا علیه السلام  معاصر این زمان بود.

موضعگیرى امام رضا علیه السلام در برابر هارون، مانند موضعگیرى پدر بزرگوارش امام کاظم علیه السلام بود، و از این موضع، کوچکترین عقب نشینى نکرد، در همین عصر، امامت خود را آشکار نمود، و این خود اعلان آشکار بر ضدّ حکومت هارون بود، امام رضا علیه السلام هرگز حکومت هارون را تأیید نکرد، و چنانکه قبلاً ذکر شد، هرگونه کمک به دولت عباسیان را، تحریم نمود و صریحاً فرمود «کمک به آنها و کارمند شدن در ادارات آنها، و کوشش براى تأمین نیازهاى آنها معادل کفر است، و توجه عمدى به آنها از گناهان کبیره‌اى است که نتیجهاش عذاب آتش دوزخ است.» براى این که موضعگیرى حضرت رضا علیه السلام را در برابر هارون به روشنى دریابیم، نظر شما را به روایات زیر جلب مى کنم:

1- صفوان بن یحیى مىگوید: پس از شهادت امام کاظم علیه السلام، حضرت رضا علیه السلام درباره امامت خود صریحاً سخن گفت، ما از آشکار شدن این امر، بر جان حضرت ترسیدیم (که مبادا هارون به او آسیب برساند) شخصى به امام رضا علیه السلام عرض کرد: «شما امر بسیار مهمى را آشکار نمودید، و ما ترس آن داریم که از ناحیه این طاغوت (هارون) به شما گزندى برسد.»

امام رضا علیه السلام فرمود: «او (هارون) هرچه مى خواهد تلاش کند ولى بر من راهى ندارد».

2 - محمد بن سنان یکى از دوستان حضرت رضا علیه السلام مى گوید:« به آن حضرت عرض کردم، شما بعد از پدرتان، امامت خود را آشکار ساختید با این که از شمشیر هارون خون مى چکد؟»

آن حضرت در پاسخ فرمود: سخنى از رسول خدا صلى الله علیه و آله مرا بر این کار جرأت داد، آنجا که فرمود:« اگر ابوجهل از سر من یک لاخه مو بگیرد، گواهى دهید که من پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیستم.»

و انا اقول لکم ان اخذ هارون من راسى شعرة فاشهدوا انى لست بامام: «اگر هارون از سر من یک لاخه مو بگیرد، گواهى دهید که من امام  نیستم.»

3 - در مورد دیگر آمده: على بن ابى حمزه به امام رضا علیه السلام عرض کرد:« از این که امامت خود را آشکار نموده‌اى از دستگاه هارون نمى ترسى؟»

آن حضرت در پاسخ فرمود:«اگر بترسم، آنها را یارى کرده ام.» ابولهب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را تهدید کرد، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به او فرمود:« اگر از ناحیه تو خراشى به من برسد من دروغگو هستم.»... من نیز به شما مى گویم: اگر از ناحیه هارون خراشى به من برسد من دروغگو هستم.»

به این ترتیب حضرت رضا علیه السلام با کنایه‌اى رساتر از تصریح، هارون را ابوجهل و ابولهب عصر خود خواند، و این مطلب را آشکار ساخت که ماجراى من و هارون مثل ماجراى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و ابوجهل و ابولهب است، ماجراى حق و باطل است که در هر عصرى به شکلى آشکار مى گردد.

4 - اباصلت هروى مى گوید: روزى حضرت رضا علیه السلام (در مدینه) در خانه‌اش بود، فرستاده هارون نزد آن حضرت آمد و گفت: «امیرمومنان هارون شما را مىخواهد،هم اکنون دعوت او را اجابت کن.»

حضرت رضا(علیه السلام) برخاست و به من فرمود:«هارون در چنین وقتى مرا نطلبیده مگر این که آسیبى به من برساند، ولى سوگند به خدا او نمىتواند به من آسیبى برساند، به خاطر کلماتى (دعاهایى) که جدّم رسول خدا صلى الله علیه وآله به من تعلیم نموده».(که به وسیله آن خودم را از گزند او حفظ مى کنم).

اباصلب مى گوید: همراه حضرت رضا علیه السلام نزد هارون رفتیم، ولى هنگامى که در روبروى هارون قرار گرفتیم، هارون گفت: «اى ابوالحسن، دستور داده ایم صد هزار درهم در اختیارت بگذارند، مبلغ نیاز اهل خانه و بستگانت را براى ما بنویس، اکنون اگر مى خواهى به سوى بستگانت بازگرد.»

هنگامى که امام رضا از نزد هارون به سوى خانه‌اش بازگشت، هارون به پشت سر امام رضا علیه السلام

نگاه مى کرد و گفت:« من تصمیمى داشتم ولى خداوند اراده دیگرى داشت، و اراده خدا بهتر است.»

  گفتگوى امام رضا علیه السلام با جاثلیق 

جاثلیق که از علماى دین مسیح علیه السلام بود با متکلمین اسلامى به گفتگو و مناظره مى پرداخت و مىگفت: ما و شما همگى متفق بر نبوت عیسى علیه السلام مسیح و زنده بودن آن حضرت در آسمان هستیم ولى در نبوت پیغمبر اسلام بین ما و شما اختلاف است و همگى متفق هستیم که از دنیا رفته است. پس چه دلیلى دارید که آن حضرت پیامبر بوده است؟ متکلمین اسلامى متحیر ماندند. پس در محضر مقدس حضرت رضا علیه السلام و مأمون عباسى حاضر گردید و به حضرت عرض کرد، نظر شما درباره عیسى علیه السلام و کتاب او چیست؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود: من اقرار به نبوت و کتاب عیسایى دارم که اقرار به نبوت پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله) نموده و امت خویش را بشارت داده است و به عیسایى که اقرار به نبوت آن حضرت نکرده است کافر هستم.

سپس فرمود: اى نصرانى ما به عیسى علیه السلام که ایمان به محمد صلى الله علیه وآله داشت ایمان داریم ولى یک نقص داشت که نماز و روزه بسیار کم بجا مى آورد.

جاثلیق گفت: به خدا قسم عیسى علیه السلام همواره صائم النهار و قائم اللیل بود.

حضرت رضا علیه السلام فرمود: براى چه کسى به جا مى آورد؟

جاثلیق ساکت شد.(زیرا آنها معتقد به خدایى عیسى علیه السلام بودند و اگر عیسى علیه السلام خدا بود براى چه کسى عبادت مى کرد؟)

جاثلیق به حضرت عرض کرد: کسى که مرده را زنده کند و اکمه و ابرص (کور مادرزاد و پیسی) را شفا دهد مستحق عبادت است. حضرت فرمود: یسع نیز همین کارها را مىکرد. بر روى آب راه مىرفت و اکمه و ابرص را شفا مىداد و حزقیل نیز 35 هزار نفر را پس از مرگ 60 ساله زنده نمود و قومى از بنىاسرائیل خارج از بلاد خویش شدند از ترس طاعون و مرگ و خداوند آن را هلاک کرد، و خداوند به پیامبرى از پیامبرانش امر کرد که بر استخوان هاى مرده آنها بعد از چندین سال بگذرد و آنها را صدا بزند و بگوید: به اذن خدا زنده شوید و آنها نیز زنده شدند. و قصه ابراهیم و پرندگان را در قرآن ذکر کرده است که: فصر هن الیک و داستان موسى علیه السلام را که واختار موسى ذکر نمود زیرا آنها مى گفتند: لن نومن لک حتى نرى الله جهرة پس سوخته شدند و بعداز آن موسى آنها را زنده نمود و قریش نیز از حضرت رسول خدا صلى الله علیه وآله درخواست نمودند که آنها را زنده کند. سپس فرمود: تورات و انجیل و قرآن و زبور این مطلب را مطرح نموده اند و اگر باید هرکسى را که مرده زنده مى کند خدا دانست، مى بایست تمامى اینها را خدا پنداشت.

  گوشه هایى از صفات و ویژگى هاى على بن موسىعلیه السلام 

از امام موسى بن جعفرعلیه السلام روایت شده که به فرزندانش مىفرمود: این برادر شما، على، دانشمند آل محمد(ص) است. از او درباره دین خود بپرسید و آنچه را به شما مىگوید حفظ کنید، که من بارها از پدرم جعفر بن محمد (علیه السلام) شنیدم که به من مى فرمود:« دانشمند آل محمد از تو زاده مى شود و نامش هم نام على بن ابى طالب علیه السلام  است و اى کاش من او را درک مى کردم.»

ابراهیم بن عباس صولى گوید: هرگز ندیدم چیزى از امام رضا علیه السلام پرسیده شود و او پاسخش را نداند و در زمان و عصر او کسى را داناتر و آگاه تر از او نیافتم.

همو مى گوید: هرگز ندیدم ابوالحسن علیه السلام کسى را با سخن خود ناراحت کند و هرگز سخن کسى را قطع نمى کرد. هیچ گاه - در صورت قدرت و توانایى - حاجت کسى را رد نمى کرد. هرگز پاى خود را در برابر همنشینش نمى گشود و در نزد او بر جایى تکیه نمى داد. هرگز صداى آن حضرت به قهقه بلند نمى شد، بلکه خنده آن حضرت فقط تبسم بود.

حضرت علیه السلام همواره همراه غلامان بر سر یک سفره مى نشست و مىفرمود: هیچ کس را بر دیگرى برترى نیست مگر به تقوا و اطاعت از خداوند. یکى از همراهان حضرت در سفر امام علیه السلام از مدینه به خراسان چنین مى گوید:

با حضرت رضا علیه السلام در سفر خراسان همراه بودم. حضرت با تمام خدمتکاران و غلامان بر سفره واحدى مى نشست. روزى به حضرت عرض کردم: فدایت شوم بهتر است سفره بندگان و خدمتکاران را جدا فرمائید. امام فرمود: ان الله تبارک و تعالى واحد و الام واحد و الاب واحد و الجزاء بالاعمال؛خداى تبارک و تعالى- که خداوند همه ما است- یکى است و همه از یک پدر و مادر هستیم و کیفر و پاداش همه به واسطه اعمال است، پس جدایى در طعام چرا؟

حضرت علیه السلام در پاسخ مردى که به وى گفت بود« به خدا سوگند، تو بهترین مردمانى» فرمود: قسم نخور! هر کس از من متقى تر باشد و خداوند را از من بهتر بندگى نماید از من بهتر است.

  سخنانى از امام رضا علیه السلام 

قال الرضا علیه السلام لایکون المؤمن مؤمناً حتى یکون فیه ثلاث خصال: سنة من ربه و سنة من نبیة و سنة من ولیه؛ فاما السنة من ربه فکتمان السر، و اما السنة من نبیه فمداراة الناس و اما السنة من ولیه فالصبر فى البأساء و الضراء؛تا کسى سه خصلت در او نباشد مؤمن نیست؛ سنتى از پروردگارش و سنتى از پیغمبرش و سنتى از ولى و امامش؛ پس سنتى که از پروردگارش باید داشته باشد راز پوشى است و سنتى که از پیغمبرش باید داشته باشد مدارا کردن با مردم است و سنتى که از امامش باید بیاموزد شکیبایى کردن در شدت و سختى است.(1)

لیست العبادة کثرة الصوم و الصلاة و انما العبادة فى التفکر فى الله؛عبادت به زیادى نماز و روز نیست، همانا به زیادى تفکر در آثار خداوند است.(2)

دوست هر انسانى عقل اوست، و دشمن هر انسانى، نادانى اوست.

فضیل بن یسار از امام علیه السلام روایت کرده که گفت: ایمان برتر است از اسلام، و تقوا برتر است از ایمان، و یقین برتر است از تقوا و به بنى آدم چیزى بهتر و برتر  از یقین عطا نشده است.

  حدیث سلسلة الذهب 

امام در حرکتش از مدینه به خراسان به شهر نیشابور رسید مردم زیادى به استقبال امام علیه السلام شتافتند و از امام درخواست کردند تا آنها را با حدیثى از پدران خود خشنود سازد. امام علیه السلام فرمود: پدرم از پدرش و او نیز از پدرش... تا على علیه السلام و او از رسول خدا(ص) و رسول خدا(ص) نیز از خداوند متعال نقل فرمود که:

لااله الاالله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابی؛لااله الاالله دژ استوار من است، پس هر کس در این حصار وارد شود از عذابم محفوظ است.

امام چند قدمى حرکت کردند و سپس برگشت و فرمود: بشرطها و انا من شروطها، به شرط هاى آن و من از جمله شرط هاى آن هستم.(3)

مقصود امام علیه السلام از شرطها، اعتراف به این واقعیت است که حضرت رضا علیه السلام مانند پدرانشان از سوى خدا امام و حجت است و اطاعتش بر همه واجب است.

  امام و امامت از دیدگاه امام رضا علیه السلام 

عبدالعزیز بن مسلم گوید: موقعى که حضرت رضا علیه السلام تازه به مرو آمده بود من خدمت آن حضرت رسیدم و موضوع امامت را که مورد اختلاف بسیارى از مردم بوده و در پیرامون آن گفتگو مىکردند به خدمتش عرض کردم. حضرت تبسم کرد و سپس فرمود: اى عبدالعزیز، مردم نفهمیده اند و فریب خورده‌اند؛زیرا خداوند عزوجل پیغمبرش را قبض روح نفرمود تا دین را برایش کامل کرد و قرآن را ـ که بیان هر چیزى را از حلال و حرام و حدود و احکام و کلیه نیازمندىهاى بشر در آن است ـ نازل فرمود و امامت را اکمال دین قرار داد و پیغمبر(ص) رحلت نفرمود تا براى امتش معالم دینشان را بیان فرمود و راهشان را، که راه حق است، روشن گردانید و على علیه السلام را به پیشوایى منصوب فرمود و چیزى از احتیاجات امت را فرو گذار نکرد. در این صورت کسى که معتقد باشد خداوند عزوجل دینش را کامل نکرده است کتاب خدا را رد کرده است و آن که کتاب خدا را رد کند بدان کافر گشته است. آیا مردم قدر و منزلت امام را در میان امت مى شناسند تا تعیین و انتخاب امام به اختیار آنان گذاشته شود؟ مقام امامت بسى بزرگتر و شأنش عظیم تر و مکانش عالى تر و عمقش ژرف تر از آن است که مردم با عقول خود بدان رسند، یا با آراى خود آن را درک کنند و یا به میل و اختیار خود امامى را انتخاب کنند؛ زیرا منصب امامت مقام شامخى است که خداوند عزوجل آن را پس از نبوت و خلت در مرحله سوم به حضرت ابراهیم علیه السلام اختصاص داد و فضیلتى است که او را بدان مشرف نمود و نامش را بلند گردانید، آنجا که مى فرماید:

"انى جاعلک للناس اماما و قال و من ذریتى قال لاینال عهدى الظالمین"(4)؛ من ترا براى مردم امام و پیشوا قرار دادم. ابراهیم گفت: از فرزندان من هم امام مى شوند خداوند فرمود: عهد و پیمان من به ستمکاران نمىرسد (از فرزندان تو آنهایى که ستمکار باشند لایق امامت نیستند.)

پس این آیه تصدى مقام امامت را براى ستمکاران و ظالمان تا روز قیامت باطل نمود و آن را در میان برگزیدگان و پاکان نهاد. سپس خداوند ابراهیم را گرامى داشت و امامت را در اولاد پاک و برگزیده او قرار داد و فرمود:

"و وهبنا له اسحق و یعقوب نافلة کلاً جعلنا صالحین و جلعنا هم ائمة یهدون بأمرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلواة و ایتاء الزکوة و کانوا لنا عابدین(5)؛ و اسحاق و سپس یعقوب را به او بخشیدیم و همه را صالح و شایسته نمودیم و آنها را امامانى قرار دادیم که به امر ما رهبرى کنند و انجام کارهاى نیک و همچنین خواندن نماز و دادن زکات را بدان ها وحى کردیم و آنان را از پرستش کنندگان ما بودند.

بنابر این امامت همیشه در فرزندان (پاک و برگزیده) او بود تا این که خداى تعالى آن را به پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله ارث داد و فرمود:

"ان اولى الناس بابراهیم اتبعوا و هذا النبى و الذین آمنوا و الله ولى المؤمنین (6)؛همانا سزاوارترین و نزدیکترین مردم به ابراهیم کسانى هستند که از او پیروى کرده و به این پیامبر ایمان آورده و از او پیروى کنند و خدا ولى مؤمنان است.

پس امامت مخصوص آن حضرت بود و او به دستور خداى تعالى آن را به عهده على علیه السلام گذاشت و سپس در میان فرزندان برگزیده او که خداوند به آنان علم و ایمان داده است جارى گشت... .

سپس امام رضا فرمود: امامت زمام دین و مایه نظام مسلمین و موجب صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. امامت ریشه نمو کننده اسلام و شاخه بلند آن است. امام حلال و حرام خدا را مى داند و در اجراى حدود اهلى قیام مى کند و از حریم دین دفاع مى کند و مردم را با حکمت و پند و موعظه نیکو و برهان قاطع به راه پروردگار دعوت مى نماید.

امام مانند خورشید طالع و درخشانى است که نورش گیتى را فرا گیرد و افقى است که دست‌ها و دیدگان بدان نرسد. امام امین خدا در میان خلقش و حجت  او است بر بندگانش و جانشین او است و مردم را به سوى خدا دعوت مى کند. امام یگانه روزگار خویش است.

کسى با او همطراز نباشد و هیچ دانشمندى با او برابرى نکنند... .

پس کیست که بتواند به مقام معرفت امام برسد و یا امکان اختیار و انتخاب امام را داشته باشد؟ آیا گمان مىکنند که امام را در غیر خاندان رسالت مى توان پیدا کرد؟ به خدا که خودشان را گول زده اند و بیهوده اى را آرزو کرده اند و از نردبان لغزنده اى بالا رفته اند.

سپس امام علیه السلام به استناد به آیات قرآن کریم به این مطلب اشاره مى کند که بعد از آن که پیامبر کسى را به عنوان امام معرفى کرد، طبق نص صریح قرآن، کسى را نرسد که با آن به مخالفت برخیزد.(7)

و ما کان لمؤمن ولا مؤمنة اذا قضى الله و رسوله امراً ان یکون لهم الخیرة من امرهم.

على بن موسى الرضا فرمود: ایمان بر چهار رکن استوار است: توکل بر خدا، رضا به قضاء الله، تسلیم امر و فرمان خدا و واگذارى کارها به خدا.

سپس فرمود بنده صالح گفت: افوض امر الى الله. وامى گذارم کارم را به خدا، پس خداى تعالى او را از مکر مکاران حفظ کرد.

منبع:www.tebyan.net


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط مجنون الحسین(ع) 86/8/29:: 12:4 عصر     |     () نظر


انجمن علمی تفریحی فورآل